تصور آنکه در هر 25 دقیقه یک نفر بر اثر اهمال دستگاه های اجرایی یا اشتباه انسانی جان خود را از دست می دهد، ناخود آگاه سوالی بزرگ در ذهن ایجاد می کند. چرا که با شناسایی عوامل مستقیم و غیر مستقیم تصادف های رانندگی می توان از مرگ و جرح حدود 300 هزار نفر در سال جلوگیری کرد. بر اساس آمار، در مقابل هر هزار نفر جمعیت در کشور، 32 نفر بر اثر حوادث رانندگی جان خود را از دست می دهد اما این آمار در کشور های توسعه یافته در مقابل هر هزار نفر جمعیت به سه نفر می رسد. در این میان، آنچه که قربانعلی دری نجف آبادی، دادستان کل کشور از آن به عنوان «عملکرد نامناسب برخی دستگاه های اجرایی» یاد می کند منجر به آن شده است که تصادفات رانندگی به عنوان دومین عامل مرگ و میر در کشور شناخته شود.
سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی نیز با اشاره به بیشتر بودن مرگ و میر تصادفات جاده ای نسبت به جنگ تحمیلی 23 هزار کشته و 270 هزار مصدوم در تصادف های جاده ای کشور در سال را آماری غیرمنطقی و غیرقابل تحمل می داند.آماری که هیچ گاه قصد ندارد روند کاهشی داشته باشد و مرگ و میر در جاده های کشور را به نقطه بحران تبدیل کرده است. تا جایی که برخی از کارشناسان از رانندگی در جاده های کشور همسان با ورود به صحنه جنگ شهری یاد می کنند. با این تعبیر، انگیزه سفرهای نوروزی یا تابستانی هرچه که باشد، باید از آن به نوعی خودکشی پنهان دسته جمعی یاد کرد.
ادامه مطلب ...«هواپیمای ولادمیر پوتین هم ایلوشین است» این یکی از آخرین پاسخ های رییس کارگروه سوانح هوایی اخیر است در واکنش به مرگ 188 نفر در حریم هوایی کشور. کارگروهی که پس از چند هفته بررسی برای کشف علت مرگ شهروندان ایرانی، به این نتیجه رسید که «هواپیماهای روسی تنها ظاهرشان زمخت است». فارغ از آنکه هواپیمای توپولوف 154 شرکت کاسپین که ماموران هلال احمر را برای پیدا کردن تکه های سوخته آن، نزدیک به یک هفته راهی بیابان های قزوین کرد، تنها 8 ماه تا روانه شدن به گورستان هواپیماها فاصله داشت. کارگروه سوانح هوایی اخیر با چشم پوشی از کهولت عمر ناوگان هواپیمایی کشور و تخطی از برنامه چهارم توسعه، مرگ 188 نفر را نیز در گیر و داد «بررسی های کارشناسی برای پیدا کردن علت سقوط» نادیده گرفت تا «جان» ارزان ترین کالایی باشد که در این معادلات خرید و فروش شود. به نظر می رسد این بار نیز مسئولان سازمان هواپیمایی و وزارت راه با پاک کردن صورت مساله، یعنی استفاده از هواپیماهای غیراستاندارد، به دنبال کشف علت این حوادث هستند. اما جای این سوال باقی است که مشخص شدن علت این سوانح، چقدر در جلوگیری از بروز سوانح بعدی موثر است؟ به عبارتی چرا جان انسان به عنوان بالاترین کالای اقتصادی، برای حفظ منافع ضعیف اقتصادی معامله میشود؟
اسفناک تر از انتخاب مشایی به عنوان رییس دفتر احمدی نژاد و مشاور وی انتخاب بقایی به عنوان جانشین اسفندیار در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری است. چرا که مشایی حداقل سابقه مدیریت رادیو تهران و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران را در کارنامه کاری خود داشت، اما حمید بقایی کیست؟ او و سابقه اش را اهالی رادیو تهران به خوبی میشناسند.
مشایی وقتی از رادیو تهران به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران رفت تا در کنار یار دیرینهاش محمود احمدی نژاد باشد، افرادی مثل حمید بقایی، آرش کوشا، مجید هاشمی و علی اصغر پرهیزگار ـ دو فرد اخیر تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم دارند ـ را که همگی دوستان نزدیک او بودند، با خود به آنجا برد. اما این افراد به میل خود رادیو را ترک نکردند، در واقع اخراجیهای رادیو بودند. دکتر خجسته مدیر وقت رادیو در مورد این افراد و رفتار آن ها تسامح و اغماض را کنار گذاشت و با دستور اکید آنها را از رادیو اخراج کرد.
حمید بقایی در رادیو تهران مسئول سایت بود و ( به نقل از دوستان باقی قضایا که ...) و در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بعد از اخراج از رادیو رئیس دفتر مشایی شد. اگرچه با کوچ مشایی به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری او نیز یک شبه پلههای برقی و ترقی را پیمود و حکم قائم مقامی و هم اکنون ریاست را از آن خود کرد.
بقایی لیسانس آی تی دارد و از هیچ تخصصی در هیچ کدام از زمینههای میراث، گردشگری و صنایع دستی برخوردار نیست و سئوال بزرگ و بی جواب اینجاست: او چگونه میخواهد میراث کهن ایرانی را پاسداری و احیا کند؟!
روحیات و انگیزههای دیگر دوستان وی و مشایی را هم اهالی رادیو تهران به خوبی میشناسند؛ چون اهالی رادیو تهران بارها با علی اصغر پرهیزگار و مجید هاشمی هم کلام و همسفره بودهاند همان کسانی که امروز از شنیدن پستهای جدید این دو نفر انگشت به دهان ماندهاند و بیپرده میگویند: مگر آنها بلد هستند؟! و بعد بلافاصله به نزدیکی ایشان به مشایی اشاره میکنند و میگویند خوب اینها دوستان او بودند.
علی اصغر پرهیزگار مدیر عامل کانون اتومبیل رانی و جهانگردی! و مجید هاشمی ـ هرچند هنوز معارفه نشده ـ مدیر کل صندوق حفظ و احیاء! شدهاند و این احکام را بقایی برای آنها صادر کرده است. رضا موسوی هم که زمانی در رادیو قرآن مدیر روابط عمومی بود ـ و اتفاقا او نیز ناچار به ترک رادیو شد ـ پس از چند ماه بیکاری، مشایی برای او حکم جدید صادر کرد،او ابتدا مدیر روابط عمومی میراث شد و اکنون در دوره زمامداری بقایی و در تقسیم مسئولیتهای جدید میان رفقا، معاونت فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را برای او کنار گذارده اند.
سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی از این پس با چنین پشتوانههایی اداره خواهد شد. مشایی حالا دیگر بخشهای متعددی از دولت را در اختیار دارد. میتواند در پرده همچنان معاون یا مشاور اول احمدی نژاد باشد. رئیس دفتر او نیز که هست و با گماردن افرادش در میراث فرهنگی، عملا این سازمان مهم را هم در اختیار دارد.
اگر این رویه ادامه یابد و افرادی از این دست بخواهند مسند ریاست این مهمترین سازمان فرهنگی کشور را به دست بگیرند، باید گفت نه تنها منتظر شرایط امیدوار کننده جدیدی نباشید بلکه به قول نظامی:
«گر ملک این است وگر روزگار/ زین ده ویران دهمت صدهزار»
و تنها یک نقطه امید هست و آن، اینکه طرح تبدیل سازمان میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی به وزارتخانه توسط مجلس تصویب شود تا دست کم مجلس بر این گونه انتصابها و عملکردها نظارتی مستمر داشته باشد. شاید!
فکر می کنم لازم بود:
شبانگاهان که تاریکی دامن می گستراند و خورشید رخ در نقاب فرو می کشد، مرگ رنگ ها فرا می رسد. رنگ هایی که در روشنایی روز شهر، چشم ها را پر می کنند و با رفتن خورشید، دیدن بی واسطه را ارزانی می دارند. دیدن بی واسطه ماه، هنگامی که سومین روز از شعبان را نوید می دهد. تماشای سهیل یمانی، زمانی که میلاد قمری از طایفه بنی هاشم را در گوش آدمیت فریاد می زد. نظاره خوشه پروین، آن گاه که شهرانتظار فرج از نیمه شعبان دارد و به استقبال جشنی تاریخی می رود. حالا دیگر رقص نور، التیامی است بر خاطرات خسته شهر و طاق نصرت ها، نمادی برای بازگرداندن شوکت آن. حالا دیگر ندای شعبان در گوش شهر می پیچد و شوری وصف ناپذیر، برزن های چراغانی شده را در آغوش می گیرد. حالا دیگر «شهر در دست بچه ها» می افتد و ریسه هایی از الوان گوناگون، طربناکی وصف ناپذیری را به شهرنشینان ارزانی خواهد داشت. حالا دیگر خاصه این شهر است که نزهت بجوید از غم گساری ها و خاصه شهروندانش، که اعیاد شعبانیه را فالی نیک پندارند برای نو شدن. برای جور دیگر بودن و فرار از رنگ خاکستری شهر. حالا دیگر «بادها خبراز تغییر فصل می دهند» و گرد هیجانات اجتماعی را می زدایند از سر و روی این شهر. حالا دیگر شعبان روحی تازه می دمد در جان مردم و شهربه دست صاحب اصلی اش خواهد افتاد. چه، بدر شعبان به نیمه می رسد و کمان ماه سایه خواهد انداخت بر سر پایتخت نشینان. حال اما در روزگاری که هیاهوی شهر مخل آسایش شده است و نمای بدقواره سازههای شبه مدرن تهران، چشمآزار، چه امری دلانگیزتر از جلالت و شکوه ظاهری و باطنی ام القرای جهان اسلام؟
ادامه مطلب ...هرم آفتاب تابستان ، بی اختیار شیشه ماشین ها را پائین کشیده است و فستیوالی از آهنگ ها را به عابران پیاده ارزانی داشته. صدای گوینده رادیو، نوای سنتی و موسیقی های لایت در افواه آوای خوانندگان وطنی، دیگر حرفی برای گفتن ندارند. خوانندگانی که تشخیص صدای آن ها به سخت ترین کار ممکن برای عابران می ماند و درک اشعار اعتراض آمیزشان ناممکن. گویی در این میان ماراتنی میان «مرغ سحر» و «پارمیدا»ی محسن در کار است و لغات و استعارات جدید به فرهنگی غالب برای جوانان تبدیل شده است. حالا دیگر صدای آن ها از زیر زمین های شهر، به بیرون رخنه کرده است و باید رد پای تولیداتشان را در خودرو ها و پلیر ها جست و جو کرد. موسیقی هایی که هیچ گاه در انتظار دریافت مجوز باقی نمی مانند و به سریع ترین شکل ممکن فاصله زیر زمین ها تا مخاطبان خود را طی می کنند تا صدای اعتراض خود را به گوش دیگران برسانند. کسانی که نقطه مقابل موسیقی رسمی کشور قرار گرفته اند و هربار سعی می کنند فاصله میان خود و موسیقی عمومی را بیشتر کنند . هر روز صداهای عجیب تری از برخی فروشگاه های عرضه محصولات فرهنگی به گوش می رسد و سی دی فروش های کنار خیابان سوژه های تازه تری را به مشتریان خود عرضه می کنند. وبلاگ ها و وب سایت هایشان رشدی قارچ گونه پیدا کرده وافزایش ظریب نفوذ اینترنت آن ها را به کانون توجه جدیدی تبدیل کرده است. در این میان با گذشت روز ها کف سنی مخاطبان آن ها کمتر می شود؛ تا جایی که کودکان دبستانی نیز در راه مدرسه آهنگ های «ساسی مانکن» و «رضایا» را زمرمه می کنند و برای پیدا کردن آخرین آهنگ «هیچ کس» تقلا.
ادامه مطلب ...